باهوشترین سگ
· 22 ساعت پیش · آقای اسمیت، قصاب مهربان محله دید سگی به سمت مغازهاش میآید.
خواست او را دور کند، اما ناگهان دید کاغذی در دهان سگ است. روی آن نوشته بود: «لطفا ۱۲ سوسیس و یک ران گوسفند بدهید.» همراه کاغذ ۱۰ دلار هم بود.
قصاب با تعجب سفارش را آماده کرد و توی کیسهای گذاشت و سگ هم کیسه را گرفت و رفت. کنجکاوی قصاب گل کرد، مغازه را بست و به دنبال سگ راه افتاد.
سگ جلوی خط عابر ایستاد، تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان گذشت. بعد جلوی ایستگاه اتوبوس منتظر ماند. وقتی اتوبوس آمد، شمارهاش را نگاه کرد و سوار اتوبوس بعدی شد. چند ایستگاه بعد سگ دکمه توقف را زد و پیاده شد. رفت تا به خانهای رسید، گوشت را روی پله گذاشت و چند بار در را کوبید. کسی در را باز نکرد.
از دیوار بالا رفت، سرش را به پنجره زد و برگشت مقابل در. مردی که او را از پنجره دیده بود با عصبانیت در را باز کرد و شروع کرد به سرزنش کردن سگ!
قصاب فریاد زد: «او را دعوا نکن! این باهوشترین سگی است که دیدهام!»
مرد با آرامش گفت: «باهوش؟ تو به این سگ میگویی باهوش؟ اما دومین بار است که در این هفته کلیدش را جا گذاشته!»
_حتما بخونید. از آخرش جا میخورید:/