🔺 سرنوشت

ɴᴀᴢɪ ɴᴀᴢɪ ɴᴀᴢɪ · 21 شهریور · خواندن 1 دقیقه

 

در طول نبردی مهم و سرنوشت ساز ژنرالی ژاپنی تصمیم گرفت با وجود سربازان بسیار زیادش حمله کند. مطمئن بود که پیروز می‌شوند اما سربازانش تردید داشتند و دودل بودند.

 

در مسیر میدان نبرد در معبدی مقدس توقف کردند. بعد از فریضه دعا که همراه سربازانش انجام شد ژنرال سکه‌ای در آورد و گفت:

" سکه را به هوا پرتاب خواهم کرد اگر رو آمد، می‌بریم اما اگر شیر بیاید شکست خواهیم خورد".

 

"سرنوشت خود مشخص خواهد کرد".

 

سکه را به هوا پرتاب کرد و همگی مشتاقانه تماشا کردند تا وقتی که بر روی زمین افتاد.

رو بود.

سربازان از فرط شادی از خود بی خود شدند و کاملا" اطمینان پیدا کردند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند.

 

بعد از جنگ ستوانی به ژنرال گفت: "سرنوشت را نتوان تغییر داد(انتخاب کرد با یک سکه)"

ژنرال در حالی که سکه‌ای که دو طرف آن رو بود را به ستوان نشان می‌داد جواب داد:" کاملا" حق با شماست".